فوتبال یا سیاست؟!
طلوع اقتصاد: ایتالیا در برابر نروژ قرار گرفت. آبیپوشان این روزهای فوتبال جهان در آن بازی با لباس کاملا مشکی به زمین رفتند و به سبک خاص آن زمان به موسولینی ادای احترام کردند. سرمربی تیم آنقدر به ادای احترام خود ادامه داد که تماشاگران شروع به اعتراض کردند. لاجوردیپوشان پیروز بازی افتتاحیه شدند و در فینال آن مسابقات جام قهرمانی را بالای سر بردند. این قهرمانی شاید آخرین شادی ایتالیاییها بود و پس از آن ۱۲ سال مردم سیاهپوش شدند.
در جامجهانی ۱۹۸۶ دو تیم فوتبال انگلستان و آرژانتین در شرایطی رودرروی هم قرار گرفتند که بریتانیاییها موفق شده بودند در یک حمله برقآسا جزایر فالکلند (مالویناس) را به خاک خود الحاق کنند. دو تیم آنگونه در مقابل یکدیگر صفآرایی کرده بودند که گویی قرار است تصویر جدیدی از جنگ را در مستطیل سبز به نمایش بگذارند. مارادونا با گل معروف به دست خدا، آرژانتین را پیروز میدان کرد. گلی که گویی ضربه آخر در جنگ فالکلند(مالویناس) بود و توانست اعتماد به نفس از دست رفته آرژانتینیها را پس از شکست نظامی به آنان بازگرداند.
در جام جهانی ۹۸ در حالی که تیم ملی پس از ۲۰ سال به مسابقات بازگشته بود، هیچکس باور نمیکرد که ایران و آمریکا قرار است نه در میدان سیاست، بلکه در زمین فوتبال رویاروی هم قرار بگیرند. بسیاری از رسانههای بینالمللی از آن به نام سیاسیترین بازی قرن یاد کردند. نخستین پیروزی تاریخ فوتبال ایران در جام جهانی با برد در مقابل آمریکا رقم خورد و حتی گل اول حمید استیلی به عنوان گل قرن نام گرفت.
در بازیهای باشگاهی هم مصادیق بسیاری از آمیخته شدن فوتبال و سیاست به چشم میخورد. تیم «افسی دینامو» ۱۰ سال متوالی قبل از فروپاشی دیوار برلین قهرمان بلامنازع لیگ آلمان شرقی بود. جالب آنکه مدیر اشتازی(پلیس مخفی آلمان شرقی) با حفظ سمت مدیریت این باشگاه را برعهده داشت. حتی اگر این تیم جذابترین بازیها را ارائه میکرد، مردم عادی از آن تنفر داشتند. جالب آنکه وقتی در لیگ اروپا بازی میکرد، تماشاگران به جای تیم خودی، رقبای اروپایی آن را تشویق میکردند. نتیجه آن شد که اشتازی دستور داد بلیت استادیوم فقط به اعضای حزب کمونیست فروخته شود. ولی از آنجا که آنان علاقهای به فوتبال نداشتند، بلیتها در بازار سیاه فروخته میشد و یک بار دیگر تشویق تیمهای میهمان آغاز شد. در تمام دوران جنگ سرد، فقط یک بازی رسمی بین آلمان شرقی و آلمان غربی انجام شد که در آن آلمان شرقی با نتیجه یکبرصفر برنده شد. جالب آنکه مهاجم زننده گل پس از مدتی به غرب پناهنده شد.
اعتراضات سیاسی اخیر در ایران و همزمان شدن آن با بازیهای جام جهانی قطر و بالاخص همگروه شدن با دو تیم آمریکا و انگلستان، حاشیه سیاست را بار دیگر از متن فوتبال پررنگتر کرده است. به نظر میرسد تیمی که همیشه فارغ از ملاحظات سیاسی در قلب ایرانیان داخل و خارج کشور جا گرفته بود، اکنون با بیاعتنایی و گاه نفرت برخی مردم از تیم ملی همراه شده است. امری که برای من که از دوران طفولیت با عشق، بازیهای تیم ملی را دنبال میکردهام، بسیار آزاردهنده است.
هیچ ناظر بیطرفی نمیتواند انکار کند که این تیم گلچینی از بهترین بازیکنان فعلی ایرانی در اقصی نقاط جهان است. بازیکنانی که همواره اثبات کردهاند بدون هیچ انگیزه مادی سر و جان خود را برای تیم ملی میدهند. بازیکنانی همچون علی دایی که با سری شکسته و خونآلود همچنان در کمین باز کردن دروازه حریف بود تا علیرضا بیرانوند که با دماغ شکسته در بازی انگلستان تمام تلاش خود را کرد تا همچنان سنگربانی مطمئن برای دروازه تیم ایران باشد. جالب است که در جامجهانی آرژانتین در خرداد ۵۷ که خشم مردم نسبت به رژیم سابق و مظاهر آن در حال فزونی گرفتن بود، تیم ملی همچنان در قلب همه ایرانیان جا داشت و مربیان و بازیکنان اسطورهای آن تیم همچون حشمت مهاجرانی، ناصرحجازی، علی پروین و حسن روشن محبوب میلیونها ایرانی بودند.
اگرچه میتوان اعتراض را حق همه ایرانیان در تمامی حوزهها دانست، اما آنچه ضروری است، مشخص کردن حوزه مسوولیتهاست و گرنه همه معترضان به تیم ملی بار دیگر در نقش قاضی دادگاه بلخ ظاهر خواهند شد. هرچند مشکلات فراوان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور غیر قابل انکار است، اما باید مشخص کرد که مسوولیت بازیکنان تیم ملی در پیدایش این بحرانها چیست و اساسا بازیکنانی که تخصص حرفهای آنها بازی در مستطیل سبز است، چه نقش اجرایی و موثری میتوانند در عبور از بحران فعلی ایفا کنند. همانگونه که ما اکنون برای بزرگان ادبی خود همچون سعدی، حافظ و فردوسی به عنوان یک سرمایه ملی فارغ از آنکه در چه عصری میزیستهاند و در آن هنگام دارای کنش سیاسی بودهاند، یا نبودهاند، احترام قائلیم، باید همین احترام را نیز برای سرمایههای ورزشی خود قائل باشیم.
در روزی که بازی ایران و انگلیس در جریان بود، با تعجب بسیار شاهد شادی غیرقابل باور برخی ایرانیان برای گلهایی بودم که در تور دروازه ایران جای میگرفت. یک ضربالمثل قدیمی در ایران نقل میشود که بعضی مادرشوهرها برای نفرین عروس، آرزو میکنند که او بیوه شود، غافل از آنکه بیوه شدن وی، جگرگوشهاش را از وی میگیرد.
بهتر است سرمایههای ملی و جگرگوشههایمان را بر هر امر سیاسی مقدم بداریم و تلاش کنیم تا مطالبات سیاسی خود را در میدان سیاست و نه در مستطیل سبز پیگیری کنیم. پاشیدن بذر نفرت در تیم ملی که نماد انسجام و همدلی ایرانیان در همه جهان است، نه فقط کمکی به حل مشکلات موجود کشور نمیکند، بلکه گرهی بر گرههای کور جامعه ایران میافزاید.
منبع: دنیای اقتصاد